سایت ها باز نمیشه که نمیشه ، چرا ناراحت میشی؟ ناراحتی نداره .... خب تو نمیدونی ، شایدم نمیفهمی که این سایتهایی که فیلتر میشن برات خوب نیست ... نمیفهمی برای رشدت ضرر داره؟ ... خب نمیفهمی دیگه ... و چون نمیفهمی که تمام ِ این فیلترینگ ها بخاطر ِ خودته میری vpn میخری ... vpn خوب نیس نخر ، یعنی بخری هم هروقت خیابونا شلوغ شد و یه مشت معترض ریختن وسط ِ خیابون همین vpn ها رو هم میزنن داغونشون میکنن... اینجا ایرانه (مملکت ِ گل و بلبل) هر وقت اینو درک کردی ، تمام ِ این مصلحت اندیشی ها رو هم میفهمی ........... دخترم ، پسرم!!! به جای اینکه اعتراض کنی، اون آی کیو رو کار بنداز.... اونا(همونا دیگه) دوستت دارن
پ.ن: چگونگی ِ استفاده از امکانات را یاد دادن بهتر و بی مشکل تر است اگر شما بفهمید....!
پ.ن: شنیدم افغانستان اینترنتشون توی خونه ها تقریبا رایگانه :دی :دی
پ.ن: آی این شکلک الان میچسبه آییییییییییی
پ.ن:اللهم عجّل لولیک الفرج(من خواب دیده ام که تو آغاز میشوی/بنیان گذار ِ سلسله ی ناز میشوی)
پ.ن:خدایا! خودمو به خودت سپردم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پ.ن: فیس بوکمو پس گرفتم .... به افتخار ِ شقایق
رنگ خدا بگیر ...!
به رنگ ِ خدا باش...!
رنگ خدا یعنی چه رنگی؟ کدوم رنگ ، رنگ ِ خداست؟ .... تو میدونی؟
رنگ خدا بگیر یعنی چی؟! یعنی اینکه رنگ ِ ریا بزن به خودت؟!!! به افکارت؟ به رفتارت؟ یعنی خدا رو در انحصار ِ خودت بگیر؟!!!
چقدر این روزها برای اینکه موجه بشیم خدارو در انحصار ِ خودمون قرار میدهیم؟ ظاهری خدایی، حرفای قشنگ و پاک ...! وبلاگی با نوشته های مذهبی و خداگونه...! و من،انسان، خود را مالک ِ همه چیز می دانم حتی خدا...!
خدا ! چرا این مشکل برای من پیش اومد؟ خدا چرا من؟ خدا من اینو میخوام... خدا من اونو میخوام ...! دست ِ آخر هم من چون خدا دارم پس خودم هم میتوانم خدایی کنم....!
تعجب نکن ! این موضوع چند وقتیه ذهنم رو به خود مشغول کرده...!
پس نوشت: چندوقتیه(1ماه) فیس بوکم رو زدن ، توی یه جمعی صحبت از خدا بود که یه بندهء خدایی وجود ِ خدارو به این صورت که ما میپرستیمش انکار کرد و بحث بالا گرفت ، خلاصه اون بندهء خدا هم توی این هاگیر واگیر فیس ِ بوک ِ منو زد...! البته الان این بحث ِ من نیست ... به هر راهی(قانونی و غیر قانونی:دی) متوسل شدم نشد پس بگیرمش تا اینکه به توصیهء یکی از دوستای خوب ِ اینجا تصمیم گرفتم به کاربرای اینجا که فیس بود اکانت دارند بگم تا منو ریپرتم کنن تا اکانتم حذف بشه، به یکی دو نفر پی ام دادم تا مشکلمو بگم اما بعد از چند روز جواب گرفتم که نبودیم ... خدانگهدار و دریغ از این سوال که چکارمون داشتی ...! کمی عجیب بود برام ... البته من کاری رو که بایست انجام بدم رو انجام دادم ولی این ردِّ بر جا مونده در ذهنم از رفتار ِ دوستان رو فراموش نمی کنم....!
پس نوشت: وی پی ان (پست ِ بعدی ) میخریم:دی
پس نوشت: بهزاد! ممنون از تمام ِ تلاشت...:)
پس نوشت: رنگ و روغن ِ خدا هم به خودت نزدی خیلی مهم نیست، دلت باید پاک باشه...!
پس نوشت: خدایا ! ببخش اینو میگم اما مراقب ِ خودت باش..!
..............................................................
گاهی بهتر است روزه ی سکوت بگیری ..! اصلا می طلبد که سکوت اختیار کنی و گوش به صدای کائنات بسپاری ، گاهی حرف زدن های زیادی باعث ِ سردرگمی می شود ، حرف های تکراری .... توجه کرده ای ، رمضان که می آید ، دلت لک زده برای روزه گرفتن و آن نواهای قشنگ ِ افطار؟ همان لک زدن را دل ِ من دارد برای سکوت ...! قدیمیها بی راه نگفته اند که کم گوی و گزیده گوی چون درّ ... باید دهان بست، شاید ....!
اگر به طور متوسط روزی 50 کلیک بخورد این وبلاگ و 50 یک دقیقه وقت از خواننده بگیرد،می توان گفت روزی دستکم یکساعت وقت از دیگران می گیرم... این روزها این موضوع ذهنم را مشوش کرده...!
پست های ارسالی ، فیدهای ارسالی ، نظرهای ارسالی ، علاقمندی های ارسالی .... آیا فقط ارسالش مهم است ؟؟؟
پی نوشت : به سکوت نیازمندم ...!
پی نوشت : به اندازه ی تمام ِ وقتهایی که از خوانندگان ِ این وبلاگ گرفته ام ، طلب ِ عفو دارم ..
پی نوشت: چه مهربانی اگر،قسم به باران، قطره ای را قبل از آنکه حباب شود ببخشی...
----------------------------------
یاد من باشد فردا حتماً
دو رکعت راز ، بگویم با او
و بخواهم از او ، که مرا دریابد
و دل از هر چه سیاهی است ، بشویم فردا
یاد من باشد ، فردا حتماً
صبح بر نور ، سلامی بکنم
سیصد و شصت و چهار غفلت را ، من
فراموش کنم
سینه خالی کنم از ، کینه این مردم خوب
و سلامی بدهم ، بر خورشید
یاد من باشد ، فردا دم صبح
خواب راترک کنم ، زودتر بر خیزم
چای را دم بکنم
و در ایوان حیاط ، سفره را پهن کنم
در جوار گل یاس
نان و چایی بخورم
برکت را بتکانم به حیاط ، یا کریمی بخورد
یاد من باشد فردا حتماً
ناز گل را بکشم حق به شب بو بدهم
و نخندم دیگر ، به ترک های دل هرگلدان
چوبدستی به تن خسته گل ، هدیه دهم
حوض را آب کنم ، و دعایی به تن خسته این باغ نجیب
یاد من باشدفردا
به دل کوزه ی آب که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبت بزنم
تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند
آبرویش نرود
رخ آیینه ، به آهی شویم
تا که من را بنشاند در خویش
من در آیینه خواهم خندید
خاطر آینه از اخم ، به تنگ آمده است
یاد من باشد ، از فردا صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا ، آب ، زمین
مهربان باشم ، با مردم شهر
و فراموش کنم ، هر چه گذشت
خانه دل بتکانم از غم
و دستمالی ، از جنس گذشت
بزدایم دیگر ،تاری گرد و کدورت از دل
مشت را باز کنم ، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان ، بگذارم
یاد من باشد ، فردا دم صبح
به نسیم ، ازسر صدق ، سلامی بدهم
و به انگشت ، نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد ، فردا
زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد
گر چه دیر است ، ولی
کاسهای آب به پشت سر لبخند بریزم ،
شاید به سلامت ، ز سفر برگردد
بذر امید ، بکارم در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت ، بروم فردا صبح
مهربانی خودم عرضه کنم ، یک بغل
عشق ، از آن جا بخرم
یاد من باشد فردا حتما
به سلامی دل همسایه خود، شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل
مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدی است
یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم ، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ، مهلتی نیست
مرا
و بدانم که شبی ، خواهم رفت
و شبی هست مرا ، که نباشد پس از آن ،
فردایی
یاد من باشد
باز اگر فرداد ، غفلت کردم
آخرین لحظه فردا شب، باز
من به خود باز بگویم این را:
یاد من باشد، فردا حتما
دورکعت راز، بگویم با او
صبح برنور، سلامی بکنم
پرده از پنجرهها بردارم
آه، ای غفلت هر روزه من
من به هر سال که برمن بگذشت
غرق اندیشه آن فردایی
که نخواهد آمد مینشانم به جامه به عمرم، سیصدو شصت و پنج غفلت را ……..
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بی عادتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟
به هنگام نیت برای نماز
به آلاله ها قصد قربت کنیم
چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
چه اشکال دارد در آیینه ها
جمال خدا را زیارت کنیم؟
مگر موج دریا ز دریا جداست
چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟
پراکندگی حاصل کثرت است
بیایید تمرین وحدت کنیم
«وجود» تو چون عین «ماهیت» است
چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟
اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟
بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نقل مهر و محبت کنیم
پر از گلشن راز، از عقل سرخ
پر از کیمیای سعادت کنیم
بیایید تا عین عین القضات
میان دل و دین قضاوت کنیم
اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم
مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کینم
برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت کنیم
بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم
خدایا دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم
رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
«بیا عاشقی را رعایت کنیم» (قیصر امین پور)
پی نوشت : دوست می شویم این روزها اما.........!
امروز شعر هایی را که دربارهء امام زمان توی نت هست رو سرچ می کردم...!
با آمدنت چه گیرمان می آید / شرمنده اگر ندارد اشکال، نیا
ما خط تمام نامه هامان کوفی است / آقای گلم زبان من لال نیا
------------------------------
این هفته نیا وزیرمان می آید / امروز نیا وکیلمان می آید
داریم حساب می کنیم آقا جان / با آمدنت چه گیرمان می آید
--------------------------------
و چند نوشته ی دیگر که موضوعشان این بود که نیا آقا !!!!! من گناهکارم نیا ... من کار دارم نیا ...!
راستش را بخواهید دلم گرفت ..! قبلا که این شعر ها را می دیدم فکر می کردم شاعر می خواهد
به ما تلنگری بزند، که هنوز هم همین فکر را دارم..! و ما به جای تلنگر متن هم می نویسیم که:آقا نیا..!
گناه انجام می دهم و جای شرم می گویم نیا ...! غافل می شوم و جای یاد، می گویم کار دارم ..! و حالا می نویسم و چه مشتاقانه می گویم نیا ...! و چه کلمات ِ زیبایی می نویسم و می گویم نیا ...! و چه شاعرانه و با احساس و عاطفه می گویم نیا...!
آقا ! من اشتباه می کنم، گناه می کنم ، غافل می شوم ، انتظارت را درک نکردم ، آمدنت را .... اما .... اما .... سعی دارم ... سعی دارم برای آمدنت کاری کنم ، یاد می گیرم... دوری از گناه و برگشت به تو را... بیا آقا ...! هر چند من شرمنده ام ، اما شما ارباب ِ منی ، شما عشقی، این عشق به من کمک می کند که درک کنم برای در رکاب ِ شما بودن کاری باید انجام دهم ... آقا بیا ...! بیا ...! بیا...! آقای خوبیها! من غلط کردم ...!
پی نوشت : از زمین هستم، آسمان که بیراهه ندارد ... به بالهای بیرنگم اگر امیدواری ، مرا حرّ صدا بزن آقا ...!
پی نوشت : عالم به آدم سجده کرد...!
پی نوشت : اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
امسال در شب یلدا با خانواده دور هم جمع شویم و بهتر است بزرگ ترها راجع به وقایع قیام امام حسین (ع) صحبت کنند.می توانیم با هم در مجلس عزاداری شرکت کنیم و مناسب است که علت تغییر نحوه ی شب یلدای امسال را برای فرزندانمان باز گو کنیم و فراموش نکنیم که اگر دوست داریم فرزندانی دوست دار خاندان نبوت داشته باشیم ، باید از همان کودکی شروع کنیم حدیث روزگار یلدایی ما دیگر با شب چره های که در آن با قصه پدر بزرگ و آجیل مشگل گشا و هندوانه سرخ و آتشین به صبح می رسید ،پایان نمی گیرد ، جدیث من و ما که به بلندای سیاهی شب طولانی زمستان است و در حسرت صبح صادق چشم به افقی نا معلوم داریم ، دیگر نه با فال حافظ و نه با استخاره ، امید در دل پاره پاره ما راه نمی یابد که خون می چکد از دل همچون سینه سرخ انارما . چقدر روزهای محرم کم می شود در قبال ِ ماه های دیگر و چقدر من بی نصیبم!!!
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:أدَّبوا أولادَکم علی ثلاث خصالٍ، حبّّ نبیِّکم و حبِّ اهلِ بیته و قرائةِ القرآن.فرزندانتان را بر سه خصلت تربیت کنید : دوستی پیامبرتان و دوستی اهلبیتش و تلاوت قرآن .این روزها بهترین فرصت است تا حال و هوای خانه مان به گونه ای باشد که عشق به امام حسین و حفظ حرمت های این ماه با جان فرزندانمان عجین شود.
حالیا در این روزگار یلدایی ما ، تنها دو رکعت گریستن به حال خود ، و سجده بر خاطره ها بر ما واجب است که بر تفسیر جدایی ها رسیده ایم و دیگر هیچ رد پایی از احساس بر تن جاده عشق باقی نمانده است ، این شنیده ای که می گویند هر که از وادی عشق گذر کرد، از سنگ ناله شنید و از ستاره ، هق هق گریه ؟
اما با این همه ، ما که در آرزوی یلدای رهایی به درازای همه تاریخ خود به انتظار نشسته ایم و همواره با اهریمن شب طولانی با چنگ و نی و می و قلم و قدم در ستیزیم تا مرگ شب را به نظاره ی رها شدن نور، سحر کنیم. خوب میدانیم که پایان شبه سیه سپید است
ما از شب قویتریم
بذر آفتاب در مشت ماست
و یلدایی چنین
زیباترین شب زمانه ماست.
می پنداشتم محرم هم مانند ماه های دیگر 30 روز باشد اما....!
چرا ماه ِ محرم فقط ده روز است ؟!!!!!!!!!!!!!!
پی نوشت: امشب(یلدا) شب ِ هفت ِ امام هست، حواست باشه شقایق!
پی نوشت: مسافر! سفرت بی خطر باد.
پی نوشت : الان رقیه کجاست؟
پی نوشت: امان از دل ِ زینب.
پی نوشت : اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تا به قتلت عدو شتاب گرفت چرخ را سخت اضطراب گرفت
ریخت خون مقدّست به زمین آسمان زاشک آب گرفت
ابر خون ماه عارضت پوشاند همه گفتند آفتاب گرفت
ناله مصطفی به گوش رسید موج خون زچشم بوتراب گرفت
شد سیه رنگ آسمان از خشم که زخونت زمین خضاب گرفت
آن تن پاره پاره را دربر گه سکینه گهی رباب گرفت
شست زینب زاشک جسمت را بلکه از چشم خود گلاب گرفت
بر تن پاره پاره داد سلام زآن بریده گلو جواب گرفت
هردم از زخم بیحساب تَنَتْ خم شد و بوسه بیحساب گرفت
مسلمانان حسین مادر ندارد /غریب است و کسی بر سر ندارد ...!
امروز صبــــــــــــــــــــــــــــــــر در برابرت تعظیم می کند حسین جان.
علم اگر ازدست علمدار زمین نمی خورد دگر کسی به زیرتازیانه ها نمی مرد ...!
وقتی خیمه ی علمدار را پایین کشید، اولین کسی که دست بر سر گذاشت زینب بود .....!
شاید چون فکرشو نمی کرد برنگرده با اهل ِ حرم خداحافظی نکرد .......!
قشنگ بود که زهرا اومد بالای سرش ....!
دلخوش به پشت و پناهش بود ...! امروز بی یاوری ِ تو مرا دیوانه کرد حسین...!
یا ابالفضل بی تو حسین شکست
بلند بالای بابا.... زیبای بابا.... آرام ِ دل ِ بابا.... چقدر بوی یاس
می دهی!او که بدن شرحه شرحه اش را می آوردند به خیمه ها
میوه ی دل باباست.چشمان ِ سکینه را ببندید، نبیند ...
به زینب بگویید نیاید...فقط زینب می داند که تو هر وقت
دلتنگ ِ مادر می شدی به علی اکبر نگاه می کردی...
فقط زینب می داند به صورتش که می نگریستی یاد پیامبرت
می افتادی...فقط زینب می داند که طنین ِ نامش تو را
یاد حیدر می انداخت .... فقط زینب می داند؟؟؟
حسین فریاد می زند که:" زینب را دریابید"
...ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیرپایش همه کون و مکان می چرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت:لاحول ولاقوه الابالله
مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا می گیری
زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا*
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!
من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دار
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم...(سید حمیدرضا برقعی)
پی نوشت : خوب شد ام لیلا در کربلا نبود:(
پی نوشت : و گاه میشود که پدری ،پسری از دست میدهد و چه سخت میگذرد بر پدری که یک به یک لاله ها از کف میدهد.
پی نوشت : مردی که راه رفتنش قشنگ بود:((
پی نوشت : حسین را دریابید ... حسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین:((
پی نوشت :اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
آمار وبلاگ
بازدید امروز :5
بازدید دیروز :20 مجموع بازدیدها : 267723 جستجو در وبلاگ
|